بسم ربّ الشّهداء و الصّدیقین
« وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ »
« البته مپندارید که شهیدان راه خدا مردهاند بلکه زنده اند (به حیات ابدی شدند ) و نزد خدا روزی میخورند. »
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و به یاد شهیدان بی مزار و با مزار.
اینجانب محمود هاشمپور فرزند جانببو، ساکن روستای قراخیل وصیّتنامهام را به شرح زیر شروع میکنم.
« جنگ جنگ است عزّت و شرف ما در گرو همین مبارزات است. » امیدوارم خداوند متعال این حقیر را به شهدای امام حسین(ع) ببخشد و از سر تقصیراتم در گذرد، که محتاج عفو و بخشش باری تعالی میباشم.
قبل از هر چیزی وصیّتی دارم به پدر بزرگوارم! سلام علیکم. امیدوارم بعد از شهادتم گریه نکنی، حتماً مرا خواهی بخشید، که نتوانستم وظیفه فرزندی را نسبت به شما پدر عزیزم انجام دهم. در صورتی که اعتراف میکنم، با چه زحمتی و با تحمّل چه سختیهایی توانستی مرا به اینجا برسانی. امّا پدرجان! اگر رنجها و سختیهای شما در زندگی نبود امروز من به این سعادت نمیرسیدم. پدرجان! شما باید خدا را شکر کنی. باید سجده بردرگاه خداوند بر
زمین سایی که با تحمّل رنجها و سختیها در زندگی توانستی فرزندی به جامعه تحویل دهی که سربار جامعه نبوده و باعث رنج امام امّت، حزبالله، نبوده است. پدر جان! یک لحظه تصوّر کن اگر بهجای آن پدر منافقی بودی، که قلب شهید بهشتی را با 72 تن از یارانش را درهم شکافت یا پدر آن منافقی بودی که شهید رجائی و باهنر در آتش کینه خود اینچنین شهید نموده چه میکردید؟ شما چه تصوّری از چنین پدری و با چنین فرزندی دارید؟ آیا میتوانید خود را بهجای آن پدر تصوّر کنی؟ میدانم که هرگز نمی توانی پس پدر بزرگوارم! افتخار کن که زحمات چندین سالهات به هدر نرفته است. امّا تو ای مادر مهربانم! ای کسی که شب تا صبح و از صبح تا غروب با شیرهی جانت مرا پرورش دادی ای مادر مهربانم! با تو سخنها دارم
مادر عزیزم! آیا میدانی که نه اولین مادر شهید هستی و نه آخرین آنها، اسلام با خون و شهادت به اینجا رسیده است مادر من! از تو میخواهم به حرمت تمامی مادران شهدا از
صدر اسلام تا کنون در غم شهادت من شیون نکنی آه نکش بر سر و سینه مزن. مادر نکند تو به عنوان مادر شهید باعث خوشحالی دشمنان اسلام و انقلاب گردی. با برخورد زینبگونهی خود به همهی منافقان و فرصت طلبان بگو، ما با شهید دادن و شهادتها صحنه انقلاب را خالی نخواهیم کرد، چون جدایی با انقلاب، جدایی با اسلام است. مادرجان! امیدوارم که در پایان هر گونه اشتباهی از من سر زده مرا ببخشید و حلالم کن. من هم پیام شما را شنیده و اینک میروم تا یکی از سنگرهای میهن اسلامی ایران را پر نمایم.
پدر عزیز و مادر مهربانم! میدانم از اینکه پسرتان به جبهه رفته ناراحت و نگران هستید، ولی باید به یاد داشته باشید، در مکتب ما دلبستگی به فرزندان، در صورتیکه آنان را از راه خدا باز دارد گناهی است، نابخشودنی ولی با توجّه به آشنایی که از شما دارم، میدانم که ایمان شما آنچنان استوار است و آرزو میکنید ای کاش! پسرهای دیگری داشتیم تا در راه اسلام فدا میکردیم.
پدر و مادر مهربانم! افتخار کنید که پسرتان در راه خدا کشته شده است. پدرجان! امیدوارم در هرجا که هستی سایهی خدا بر سرتان باشد، و مرا عفو کنی از اینکه مرا به اینجا رساندی و از هر حیث مرا تأمین کرده و نگذاشتی کوچکترین ناراحتی در زندگی بکشم، نمیدانم چهطور و با چه زبانی جوابگوی اینهمه محبّتی که شاید لایق من نبود قدر دانی کنم؟ پدرم! میخواهم همانطوری که با ایمان استوار اجازه رفتن به جبهه را دادی با همان ایمان دوری مرا تحمّل کنید و خوشحال باشید که شهید شدهام. از خدا برایم طلب مغفرت کنید از کلیهی برادران حزبالله و امّت مسلمان و شهیدپرور قراخیل میخواهم که مرا حلال کنند دنباله روی خطّ امام باشند، چون این راه، همان صراط مستقیم است.
مادر عزیز! خوشحال باش که فرزندت به خاطر اسلام عزیز شهید شد. در خاتمه سخنم با تو ای خداوند بزرگ! میگویند: در رحمت ایزدی توبه، بر روی همه بندگان باز است. خداوندا! من، ترسم از این است که، در آن دنیا تو بخواهی از من سؤال کنی در گذشته چه کارهایی انجام دادم و من نتوانم جواب دهم. پس ای خداوند بزرگ! از گناهان من درگذر و قبر را بر من تنگ مکن. از امّت حزبالله و شهیدپرور میخواهم مرا حلال کنند.
امّا سفارش به برادرانم! به شما توصیه میکنم که با انقلاب پیوند عمیق داشته باشید، چون راه سعادت بشر امروز در پیوند قوی با اسلام و قرآن است، و انقلاب اسلامی ما نوید بخش این سعادت است در صحنههای سیاسی یار امام و امّت حزبالله باشید، همیشه اوّلین کسانی باشید که به ندای حضرت امام لبیک میگویند. برادران! بسیجیان را به عنوان الگو و اسوههای جامعه بشناسید و با آنها پیوند برادری ببندید. چون همین بسیجیان ادامه دهندگان راه شهدا هستند. از شما میخواهم که اسلحه به زمین افتاده مرا بگیرید و علیه صدّام و منافقین داخل و فرصت طلبان بهکار ببرید و در بسیج محلّ شرکت کنید و جای خالی مرا پر کنید تا چشم منافقان کور شود، با حضورتان در صحنه.
امّا شما خواهرانم! به شما سفارشی دارم، انقلاب را به عنوان وسیلهی نجات بخش زنان مسلمان بدانید و حجابتان را حفظ کنید که حفظ حجاب شما تهاجمی است، بر فرهنگ
بیحجابی دنیا و این خود بزرگترین مبارزه با کفر جهانی است.
سفارش من به امّت حزبالله و پایگاه بسیج ثارالله قراخیل! از امّت حزبالله
میخواهم که همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید و همراه با روحانیّت در
خطّ امام حرکت کنید زیرا با وجود این روحانیّت است، که انقلاب به اینجا
رسیده است از شما میخواهم راه این شهدا را ادامه دهید و نگذارید که خون شهیدان
به هدر رود این شهدا تمامی زندگی خود را گذاشته و برای اسلام فدا شدند.
از شما میخواهم، که جبهه و جنگ را فراموش نکنید و به فرموده رهبرمان: « هر کس که
میتواند باید به جبهه برود. » ما هم از شما میخواهیم که به جبهه جنگ بروید و
جای خالی شهدا را پر کنید و اسلحه به زمین افتادهمان را بهدست گیرید. وحدت و
همبستگی را حفظ کنید و آنهایی که میخواهند برای مقام و مال و منال دنیا
بین مردم تفرقه و دودستگی ایجاد کنند، به آنها اجازه چشم به هم زدن ندهید
در دعاها و همچنین در بسیج شرکت کنید، که منافقان و دشمنان آمریکایی
با شرکت شما سرنگون خواهند شد «انشاءالله » در آخر از همهی برادران
بسیجی و امّت حزبالله میخواهم! هر بدی که از من دیدهاند، به بزرگی خودتان
مرا ببخشید. در ضمن اگر جنازهام آمد مرا بر روی دست گرفته و به سوی ( سید میرزا ) تشیع کرده و در کنار شهید خانگلی دفن نمایید.
بــیا مـــادر، بـــکن شـــیرت حـلالم کــه رفــتم جــــبهه و شـــاید نــیایم
مادر منشین چشم بـه درگــذر امــشب بــرخانهی پرمــهر تــو امــشب، نـیایم
آسوده بیارام، مــکن فــکر مــرا هــیچ بــر حــلقه این در، دگــر پــنجه نیارم
بــه خواهر من نیز مـگو، او به کجا رفت مگو تازه جوان است، تحـمّل نتوان کرد
پــیراهن من بر در ایـــــن خانه بیاویز تا مردم این شهر بدانند، پسرت نیست
« والسّلام علی من اتبعَ الهدی » مورخه ی 29/1/1365 « هاشم پور»